سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
درباره وبلاگ


سلام. وبلاگ محسن قاری فارغ التحصیل کارشناسی حقوق از دانشگاه آزاد اسلامی واحد فراهان در جهت ارتقای توان مطالعاتی خود و ارایه مطالب مرتبط اقدام به درج این وبلاگ کرده ام. کلیه نظرات دوستان محترم میباشد و منتظر ارایه نظرات و پیشنهادات و مشاوره و تبادل لینک باشما هستیم.
صفحات وبلاگ
23090294263918019306.jpg
دوشنبه 90 آبان 16 :: 1:58 صبح ::  نویسنده : محسن قاری

شبی هولناک در تهران !

از اینکه فرصتی را فراهم نموده اید تا ناگفته ها و درد و دلهای مردم در آن بیان شود سپاسگذارم...

چیزی که جای آن در اکثر خبرگزاریها خالی است و خوراک خبری مردم را فقط محدود به خبرنگارها و رسانه های دیگر کرده اند و از خود مردم که بزرگترین منبع خبرند غافلند!

دو هفته قبل جمعه شب به اتفاق همسرم از سمت علی آباد و از طریق آزادگان و در ادامه در حال عبور از بزرگراه تازه ساخته شهید باکری در جهت جنوب به شمال بودم که با چراغ نوربالای زنون یک خودروی مدل بالا در پشت سرم مواجه شدم.

نور چراغ بسیار زننده و راننده بی توجه به این مساله خودروهای دیگر را می آزرد. پس از سبقت از آن اشتباه اولم را مرتکب شدم و پشت سر وی به قصد تادیب وی نور بالا گرفتم.

سپس آن ماشین آرام کرده و گذاشت که من رد شوم و آمد پشت سر من و نور بالایش را پشت سرم نگه داشت. چند لحظه ای به این منوال گذشت تا من وارد خروجی به نیایش شدم.

آن خودرو نیز به دنبال من آمد. این خروجی کاملاً تاریک بوده و تا وارد شدن به نیایش تقریباً طولانی هم هست. در نیمه راه دیگر اعصابم از دست آن خودرو خورد شده و اشتباه دومم را انجام دادم و نیش ترمزی جلوی آن زدم. آن خودرو من را رد کرد و فلاشر زنان بصورت مورب راه را بر من بست.

ناگهان درهای آن ماشین باز شد و چند جوان قوی هیکل با هیبت غول مانند به سمت من حمله ور شدند.

پیاده شدن از ماشین و گلاویز شدن با آنها با توجه به محل نامناسب آنجا و همراه بودن همسرم اصلاً به صلاح نبود.

بنابراین دنده عقب گرفتم تا بلکه بگریزم که راه از عقب بسته شده بود. با دنده عقب رفتن من آنها وحشی تر شده و به خودرو ضرباتی وارد می کردند.

همسرم از ترس به شدت جیغ و فریاد می کرد و من تنها راه را فرار از کنار خودروی آنها که راه را بسته بود دیدم و با مهارتم در رانندگی از کنار آنها بصورت میلیمتری رد شده و با سرعت از آنها دور شده و در ادامه توانستم رد گم کنم تا تعقیبم نکنند.

در آن صحنه دقیقاً این به ذهنم خطور کرد که چگونه یک صحنه قتل به مانند ماجرای داداش زاده شکل گرفته و چقدر شهر ناامن است.

چه کسانی که معلوم نیست با چه حال و وضعی هستند در شهر پرسه می زنند و مطمئن هم هستم که اینها یک مشت جوان خلافکار با خودروی سرقتی بودند که به این راحتی و بدون ترس جوی ماشین مردم را می گیرند و اوباشی گری می کنند.

در آن شب من مسیر طولانی را طی کردم ولی دریغ از دیدن حتی یک پلیس نیروی انتظامی. تو گویی که این شهر فاقد پلیس است.

کجا بودند پلیسهایی که باید حافظ جان و مال و ناموس مردم در مقابل این وحشی ها باشند؟!

شب آبستن خلاف و بی قانونی است، به جای اینکه تعداد مامورانشان در شب افزایش بیشتری نسبت به روز داشته باشد، برعکس تعدادشان کمتر هم می شود و نتیجه هم می شود اینکه شما شنیدید و من دیدم.

این مساله برای من حداقل یک درس داشت و آن اینکه دیگر با مردم بر سر رانندگی هایشان کل کل نکنم و فرض را بر این بگذارم که در این شهر همگی دیوانه اند!

تابناک

 

 




موضوع مطلب : اراذل و اوباش - جمع آوری زورگیران خیابانی

لوگو
سلام. وبلاگ محسن قاری فارغ التحصیل کارشناسی حقوق از دانشگاه آزاد اسلامی واحد فراهان در جهت ارتقای توان مطالعاتی خود و ارایه مطالب مرتبط اقدام به درج این وبلاگ کرده ام. کلیه نظرات دوستان محترم میباشد و منتظر ارایه نظرات و پیشنهادات و مشاوره و تبادل لینک باشما هستیم.
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 41
  • بازدید دیروز: 309
  • کل بازدیدها: 1102859
پیوندها